روایت دردناک زن پناهجو سوری از زندگی در لبنان
[ad_1]
برترینها: ایلیا جزایری؛ خبرنگار در حساب کاربری خود در توئیتر روایتی از زندگی زن پناهجو سوری در لبنان را مطرح کرده است.
او جزئیات دیدارش با زن پناهجو سوری را اینگونه روایت کرد:
بعد از شروع جنگ در سوریه، صدها هزار شهروند بیخانمانشده به کشورهای دیگر پناه بردند. برخی از زنان پناهجو برای تامین سرپناه و سیر کردن خانواده، مجبور به کارگری جنسی شدند.
رفت و آمدهایم در لبنان با یک راننده سوری بود که در جریان کاری که می خواستم بکنم قرار گرفت و برای همکاری اعلام آمادگی کرد.
مورد اول زنی بود که برای ماساژوری به خانههای مردم میرفت. راننده او را به خانهام آوردم. زن روی کاناپه نشست و آب خواست. سرش را به سمت اتاق خواب چرخاند و بعد از مکثی کوتاه سرش را پایین انداخت.
او زندگی خود را اینگونه روایت کرد: من پزشک فیزیوتراپ هستم؛ از شهر حلب. در شهر مطب داشتم و احترام و همه من را خانم دکتر صدا میکردند. «جنگ بود اما همهچیز ناگهان به تفنگ و توپ و تانک تبدیل شد. دیگر مطب نرفتم. دو بچه دارم و نمیتوانستم. رهایشان کنم. یک روز شوهرم دیگر از کار به خانه برنگشت. موبایلش هم خاموش بود. فردای آن روز با بچهها به دنبالش رفتیم. محل کارش به خاطر بمباران به خرابه تبدیل شده بود.
کمی آب نوشید و گفت: «آنجا دیگر جای ماندن نبود. بمبارانها هر روز بیشتر میشد. هرچه داشتیم را جمع کردیم و به لبنان آمدیم. اینجا هم آنقدر پناهجو زیاد است که هیچ کمکی به ما نمیرسد. با باقیمانده پولمان اتاقی اجاره کردم. شوهرم از کار افتاده است. پولهایمان تمام شد. کودکانم گرسنه ماندند.»
بغضش به گریه تبدیل شد: «من مجبورم. هر بار آرزوی مرگ میکنم. خیلی دنبال کار گشتم؛ حتی فروشندگی و کلفتی. اما کار نبود. اگر این کار را نکنم از گرسنگی میمیرم. خدایا من را بکش.
گریهاش به هقهق تبدیل شده بود و زبان من هم بند آمده بود. حتی برای دلداریاش کلمه نداشتم. جعبهای شکلات برای بچههایش دادم. به همراه پاکتی پول که قبول نمیکرد. گفتم برای بچههاست.
سرش پایین بود. پاکت را گرفت و و از در خارج شد.
[ad_2]
طراحی و برنامه نویسی اپلیکیشن موبایل (اندروید و iOS) … با من تماس بگیرید 09124964046